عشقه من این روزا درگیره شیطونی هاشه . مامانی رو کلی خسته میکنه و مامانی هم به من زنگ میزنه : تو برای چی این همه کلاس برداشتی . قیافه مامانی قیافه من خوب به من چه بابا خلاصه امروز کلاس نداشتم یعنی تشکیل نشد و از صبح پیشه عشقم بودم هر چقدر من اصرار داشتم که هیلدا منو به اسم بشناسه نه با عنوانه خاله نشه که نشد و همه بهش میگن برو پیشه خاله . خاله این جور خاله اون جور . و حالا تا به عشقم میکن خاله کو منو میبینه و کلی هم برام ذوق میکنه که دلم قیلی ویلی میره براش .عاشقتم عزیرم از کارای جدیدش راه پیدا کردن به کابینت ها یاد گرفتنه اخم از مامانی روی 2 پاش با یه حالته بامزه ای میشینه کلی خوردنی میشه سرعت 4 دست و پا رفتن در حد ب...