هیلداهیلدا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
همدم و هومنهمدم و هومن، تا این لحظه: 8 سال و 6 روز سن داره

هیلدا پرنسس کوچولوی ما

اینجا به زودی وبلاگ سه تا عشقای خاله میشهمحبت

 

1+2

 

 

 

 

ورود فرشته های خدا

فرشته های خدا زمینی شدند و من بار دیگه خاله شدم اونم خاله دو تا نی نی یکشنبه 23 اسفند 94 صب از حمام اومدم بیرون و  عجله برای رفتن به نمایشگاه با حمید که یهو مامانم گفت سمیه یه کم مشکل داشته و میخواد بره بیمارستان و هیلدارو داره میاره اینجا یهو استرس گرفتم حالا چی میشه هنوز دو هفته به تولد بچه ها مونده یعنی امروز به دنیا میان ؟ البته یهوو بدنیا اومدن رو از با برنامه ریزی به دنیا اومدن بیشتر دوست دارم  و برای دوقلو زود بدنیا اومدن خیلی طبیعیه خلاصه هیلدا اومد و به سمیه زنگ زدم و از علائمی که گفت هم خودش هم من حدس میزدیم کیسه ابش پاره شده باشه چون تو سونوی هفته قبلش حجم اب کیسه هومن کم شده بود که دکتر گفته ب...
13 فروردين 1395

امروز اخرین روزهای اذر 94

اخ که دلم لک زده برای روزایی که با عجله پر عشق پر ذوق برات پست میزاشتم ازت با عشق عکس میگرفتم که برات به یادگار بزارم اینجا چقد این روزا با دنیای مجازیمون سرگرمیم و کمتر کسی هنوز وبلاگ مینوسه یهو دلم خواست حتی شده چند خط برات بنویسم زندگی من عشق من نفس من هررووووووووووووووووووز بیشتر و بیشتر عاشقت میشم انقد خانومی انقد عاقلی انقد باادبی که تموم شیطنت های کودکانت به چشم نمیاد گاهی با بچه های هم سن و سالت مقایست میکنم میبینم شاید مثه خیلی از بچها که سرشوون شلوغه با انواع کلاس ها و سی دی ها و کارت های اموزشی سرگرم نباشی اصن چه بهتر بچه باید شیطونی کنه باید بدوعه باید جیغ بزنه و شاد باشه و از ته دلش بخنده اگه قرار بود از ...
29 آذر 1394

دلتنگی

عشق خاله یاسی زندگی من هیلدای من انقدر بزرگ و عاقل و خانوم شده و هرروزززززز بیشتر و بیشتر عاشقش میشم میدونم که خیلی وقته برات ننوشتم اما همه خاطرات با تو تو قلبم دخیره میشه عشق خاله زندگی روی رواله و تو هرروز میری مهد و هنوز عاشق مهدی کلاس زبان میری و شعرای قشنگ میخونی نقاشی های قشنگ میپوشی خیلی خیلی مودبی با وجود همه شیطنت های بچگونت که عاشقشونم ...
3 شهريور 1394

جشن تولد 3 سالگی هیلدای ما

چشن تولد 3 سالگی هیلدارو تو مهد گرفتیم و نشد تو روزش بگیریم چون میخواستیم عمو موسیقی هم باشه و عمو موسیقی دوشنبه میتونست بیاد همه بچهای مهد بودن و چند تا از دوستای بیرون مهدت وخیلی میخواستیم همه رو بگیم ولی مهد اجازه تعداد بیشتری از بیرون رو نداد ولی خیلی خوش گذشت جای همه اونایی که نشد دعوت کنیم بیان خالی بود تایم تولد هم کلا 1 ساعت بیشتر نبود ولی خوش گذشت و هیلدا خیلی دوست داشت دست همه مربیای مهد هم درد نکنه زحمت کشیده بودن برا هیلدا کادو اورده بودن امسال عکسای انلیت اصن خوب نشد ینی کلا سها کارش خیلی بد شده خیلی هم بدقولی کردن و لیتل های گیفت نرسید به تولد و اینجوری شد که ماهم دیگه سها نریم و اتلیه رو عوض کنیم از...
29 دی 1393

زندگی من 3 ساله شد

پرنسس من 3 سالگیت مبارک زندگی من 3سال پیش همچین شبی اخرای ترم 3 دانشگاه بودم و درگیر امتحانات میخواستم تا ساعت 8 شب خونه دوستم باهم درس میخوندیم و وقتی اومدم خونه مامان ابگوشت درست کرده بود برای سمیه هم کاچی فرداش 6 صبح بیدار شدیم و به سمت خونه سمیه اینا و ازونجام به سمت بیمارستان لاله شاید اون موقع هم باورم نمیشد تو خونمون یه بچه کوچیک داشته باشیم ولی حال1 داریم با حرفاش با اداهاش با لوس بازیاش با شیطونیا همه اعضای خانوادرو شادو خندون و خوشحال میکنه انشالا که همیشه همینجور باشه هنوز باورم نمیشه که 3 ساله با مایی وزندگی ما شدی  عاشق هاسی گفتنتم من که دوست نداشتم بهم بگی خاله الان عاشق خاله گفتنتم عا...
27 دی 1393

اولین سینما

بعد دیدن تبلیغات فراوون شهر موشها بالاخره دوشنبه هفته پیش با مامان و بابا برا اولین بار رفتی سینما و کلی دوست داشتی و کلی دختر خوبی بودی هیلدا و موش موش   هیلدا و باران در تولد باران جون   ...
31 شهريور 1393

شهریور

سلام عشقم درسته این  روزا دیر به دیر میام برات مینویسم اخه دیگه بزرگ شدی و چیزای زیادی برا نوشتن ندارم بیشتر روزا سرگرم بازی و شیطونی میگذره و حرف زدنت که الان کامل کامل حرف میزنی عاشق ماشین و موتورو تفنگی روزایی که میام مهد دنبالت همش میگی خاله امروز دختر خوبی بودم جایزه چی میگیری برام بعد من میگم بستنی بیسکوییت کیک میگی نه اینا که جایزه نیس میگم خب جایزه چیه میگی فک کن جایزه چیه بعد هی تکرار میکنی فک کن فک کن بعد خودت میگی ماشین برام بخر یا شوکاکالوله ای (کرم کاکائو های تیوپی) که تو عاشقشونی و از نظرت بهترین جایزس وقتی باهم میریم حموم خیلی شیطونی میکنی و خیلی عصبانیم میکنی یعنی همش میخوای دوش دست خودت باشه یا شامپ...
19 شهريور 1393