هیلداهیلدا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
همدم و هومنهمدم و هومن، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

هیلدا پرنسس کوچولوی ما

فعالیت های اسفند 92

سلام عشق کوچولوی من ببخشید که دیر به دیر برات مینویسم اخه دیگه بزرگ شدی عشقم این روزا بعدا شرح کاملشو خود مامان سمیه میاد میگه من فقط کارای خودتو برات مینویسم عشق کوچولوی من انقدر تو همه کار مامان سمیه گفته هیلدا دیگه بزرگ شده ما این روزها درگیر بزرگی شما هستیم اساسی وقتی بخوایم دستتو بگیریم دستتو بشوریم بغلت کنیم یا حتی اب بهت بدیم همش میگی بزرگم یعنی خودم راه برم دستمو نگیرین بغلم نکنین خودم دستمو بشورم خودم از اب سرد کن اب بردارم و خلاصه کشتی مارو با بزرگیت فعلا جملهات دو کلمه ایه پنج شنبه  اول اسفند مامانی و بابایی بابا مجید از مکه اومدن و جمعه دعوت داشتیم و رفتیم تالار از اول تا اخر دنبال بچه ها بودی و بازی کردی...
8 اسفند 1392

برف برف برف میباره

عجب برفی اومدددددددددده با اینکه میگن بی سابقه بوده حتی تو تهران ولی من هیچ وقت برفی رو که دو روز بعد از تولدت سال 90 اومد و من نزدیک بود به امتحان نرسمو فراموش نمیکنم امروز رفتیم تو حیاط با مامان سمیه و مامانی هم یه ذره برف بازی هم عکاسی به نظرم قشنگترین عکس عسکه تو برفه دوست ندارم وبلاگت فقط عکسات باشه عکسی که خب تو هارد لب تابمم با تاریخ و شرح حال هست دوست دارم غیر از عکس شرح کارات و حرفاتو فعالیتاتم باشه اما اینروزا بیشترین جذابیت شما حرف زدنای بانمکتونه که باید نوشت اما نمیدونم تا میام بنویسم همش از سرم میپره یه چند تاییش یادمه مینویسم البته با نمکهاش چون تقریبا همه چی میگی تازه تازه جملهای دو کلمه ای میگی یکی که از حرفاییت ...
17 بهمن 1392

جشن تولد 2 سالگی هیلدا

دیشب تولد 2 سالگی هیلدا جونم بود خیلی خوش گذشت نسبت به پارسال نی نی هامون زیادتر بودن دست همه مهمونا درد نکنه دست مامان بابای هیلدا جونم درد نکنه اول عکسای تولدیه اتلیه و در ادامه مطلب عکسای دیشب :             بقیه عکسا در ادامه مطلب :           زندگیه من         اولین مهمونمون ساینای عزیزم و نرگس جون و بابای مهربونش تا تونستن چیپسو پفک خوردن   بردیای کوچولو و خوشگل و مامان نازنین و بابایی و خاله نیلوفر   عسل جونو مامان میترا و باباش &...
29 دی 1392

لبخند زیبای خدا تولدت مبارک

  سالروز بودنت مبارک همه ی زندگی من   ای همیشه جاودانه در لحظه های من غصه معنایی ندارد تا تومیخندی برایم میلادت هزااااااااااااااااااااااااااران بار مبارک پرنسس من   هیلدا تا این لحظه ، 2 سال و 0 روز و 15 ساعت و 57 دقیقه و 27 ثانیه سن دارد   ...
28 دی 1392

تولد درسا جونم

با یه روز تاخیر تولد پرنسس درسای عزیزم مبارک باشه انقدر درگیر امتحانام اساااااااااااااااااااااااسی ایشالا ترم بعد ترم اخر باشه امیدرواااااریم سمیه هم با دو پست قبلیش سورپرایزم کرد البته خواهرم خیلی به روزه الان هیلدا 24 ماهشه تازه پست 21 ماهگیشو گذاشته هههههه بازم تولد درسا جونمو به خودشو مامان سارا و باباجونش تبریک میگم یه عالمه میبوسمت عشقم       ...
20 دی 1392

بیست و یکمین روز از بیست و یکمین ماه زندگی من و تو ....

واست شروع می‌کنم دلبندم از دلتنگیام کم کم توی خونه‌ی جدید با شرایط جدید عادت کردیم من هرروز میرفتم سر کار اما کم کم هرروز از مامان وخاله می‌پرسیدم من یه وقت کار اشتباهی‌ نکنم میرم سر کار هیلدا اذیت نشه و این سوال ها هرروز بیشتر میشد توی سرم و هرروز شرمندگی من بیشتر میشد از مهربونی های مامان و خاله و فکر می‌کردم اونا هم شاید دلشون بخواد یه روز واسه خودشون باشن یه شب خیلی‌ فکرم درگیره همین فکرا بود از خدا خواستم که بهم  نشون بده راهی‌ که نمیدونستم درستش کدومه یکی‌ دوروز بد خیلی‌ ناگهانی اتفاقی‌ افتاد و تعجب انگیزانه من دیگه سر کار نرفتم و یجورایی محل شرکتمون عوض شد کلی&z...
17 دی 1392