هیلداهیلدا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
همدم و هومنهمدم و هومن، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

هیلدا پرنسس کوچولوی ما

شهریور

سلام عشقم درسته این  روزا دیر به دیر میام برات مینویسم اخه دیگه بزرگ شدی و چیزای زیادی برا نوشتن ندارم بیشتر روزا سرگرم بازی و شیطونی میگذره و حرف زدنت که الان کامل کامل حرف میزنی عاشق ماشین و موتورو تفنگی روزایی که میام مهد دنبالت همش میگی خاله امروز دختر خوبی بودم جایزه چی میگیری برام بعد من میگم بستنی بیسکوییت کیک میگی نه اینا که جایزه نیس میگم خب جایزه چیه میگی فک کن جایزه چیه بعد هی تکرار میکنی فک کن فک کن بعد خودت میگی ماشین برام بخر یا شوکاکالوله ای (کرم کاکائو های تیوپی) که تو عاشقشونی و از نظرت بهترین جایزس وقتی باهم میریم حموم خیلی شیطونی میکنی و خیلی عصبانیم میکنی یعنی همش میخوای دوش دست خودت باشه یا شامپ...
19 شهريور 1393

ما برگشتیم هورااااااااااا

صدات میکنما این جمله ی خیلی بامزه با لحن بانمکت وقتی کسیو صدا میکنی و جواب نمیدیم منو کشته با من بودی ؟ منو صدا زدی ؟ چرا منو نگاه میکنی واین جمله های با مزه وقتی تو اتاقیو یکی تو پذیرایی یکی دیگرو صدا میزنه و شما فکر میکنی همه با شمان اخه من عاشقتم دوست دارم : قربون احساساته خالصانت برم که یهویی بی مقدمه میگی دوست دارم . من که عاشقتم.   از در که میای تو میگی هاسی هست ؟ بعد میدویی میای تو اتاق بغلم. یه وقتایی میای و به هیچکس سلام نمیکنی و همش میگی باباجون کوجاست ؟ و تا باباجونو میبینی میخندی و میگی باباجون سلااااام (کلی پر انرژی) عاشق خاله نازنین مهد کودکت هستی ازین موبایل اسباب بازیا بابا برات خریده بود وای من...
7 تير 1393

مهد کودک

سلام عشقم عشقم یه هفتس میره مهد کودک دقیقا از 13 اردی بهشت بعد تحقیقاتی که با مامان سمیه برا مهد داشتیم مامان سمیه به چندتاشون سر زد و بعد از مشورت با مشاورت یه هفتس میری مهد ترنج و خیلی دوست داری از روزی 1 ساعت شروع شد الان تقریبا روزی 3 ساعت مامان سمیه میبردتت و میارتت دو سه روز اول سمیه همون جا تو مهد منتظر میشست ولی الان دیگه میاد خونه و شما تو مهدی و خدا رو شکر مشکلی نداشتی و مهدو دوست داشتی و مهدت هم خوبه خداروشکر کلی حرف زدنت بامزه شده همه چی میگی اینم عشقم با یه قلب خوشگل عشق بی حوصله من   ...
23 ارديبهشت 1393

13 بدر 93

این سومین بهار و سومین 13 بدریه که با مایی عشقم امسال عید شما تهران بودین چون بابا مجید اصلا مرخصی نداشت ماهم هفته اول تهران بودیم و هفته دومطبق معمول کاشان پیش فامیل ولی خب 13 بدر باهم بودیم و خوش گذشت از پیشرفتای این ماه صحبت کردن خیلی خیلی زیاد و بامزه و بانمکته که هممون عاشقتیم عکسای 13 بدر 93 :         خوووووووش اخلاق من اینجا افتاده زمین داره میخنده       هیلدا و توپ بازی با دوستی که اونجا پیدا کرده بود       این پسر عشق منه امیر علی عززززززززززیزم خوشتیپ دلم برات تنگ شده     ...
21 فروردين 1393