فعالیت های اسفند 92
سلام عشق کوچولوی من
ببخشید که دیر به دیر برات مینویسم
اخه دیگه بزرگ شدی عشقم
این روزا بعدا شرح کاملشو خود مامان سمیه میاد میگه من فقط کارای خودتو برات مینویسم عشق کوچولوی من
انقدر تو همه کار مامان سمیه گفته هیلدا دیگه بزرگ شده ما این روزها درگیر بزرگی شما هستیم اساسی
وقتی بخوایم دستتو بگیریم دستتو بشوریم بغلت کنیم یا حتی اب بهت بدیم همش میگی بزرگم یعنی خودم
راه برم دستمو نگیرین بغلم نکنین خودم دستمو بشورم خودم از اب سرد کن اب بردارم و خلاصه کشتی مارو
با بزرگیت
فعلا جملهات دو کلمه ایه
پنج شنبه اول اسفند مامانی و بابایی بابا مجید از مکه اومدن و جمعه دعوت داشتیم و رفتیم تالار از اول تا
اخر دنبال بچه ها بودی و بازی کردی
هرکار میخوای بکنی اجازه میگیری البته جواب ما اونقدر برات مهم نیسو اگه کاریو بخوای بکنی و اجازه ندیم باز هم انجام میدی یعنی عاشقتمااا
عاشق کیفی و همیشه میگی کیکه من کیکه من بعد کیفو میگری میری سمت در میگیم هیلدا کجا میری میگه دانشاه با کی میری دوسم یعنی عاشق دوست خیالیتم که هرکار میکنی با دوستتی
یه وقتاییم میگی میرم امپول این هم از عواقب حرفای مامان زریه که شما میخوای بری امپول بزنی
عااااااشق محبتتم که یهو گل میکنه حالا به هر صورتی بوس و بغل وعشقه منیو عاشقتم اونم در هر تایمی یه هووویی
تو اتاقم برای اینکه سر همه کشوها نری و بهم نریزی یه کشو وسایلتو گذاشتم و گفتم این کشو برا هیلداس
ولی شما انقدر بلایی میای میری سر کشوهای من تا من نگات میکنم سریع درشو میبندی و میدوویی سمت کشوی خودت و میگی کشومن
همیشه وقتی میایم خونتون حالا یا تنها یا همه باهم برگشتنه بساط ابغوره گیری شما رو داریم هفته پیش چهارشنبه فامیلای بابا مجید مهمونتون بودن و یه دختر کوچولوی ناز دارن که تو همش میگفتی هستی هستی . منم اومدم خونتون وقتی میخواستم برگردم برای اولین بار داشتی درو روم میبستی و پشت هم میگفتی بابای و برای تند تند بوس میفرستادی منو مامان سمیه غش کرده بودیم نه به اون ابغوره گیری نه به این در بستنت
هنووووزم مثل قبلا عشق نانای هستی دو هفته پیش تو میلاد نور اهنگ شاد پخش میشد شما اون وسط نانای میکردی خیلی باحال بود یا یهو در حال غذا خوردن با صدای اهنگ بلند میشیو نانای میکنی
مامان سمیه هر وقت گریه زیاد میکنی بهت میگه هیلدا برو تو اتاق گریتو بکن بعد بیا بیرون بعد میری کلی تو اتاق گریه میکنی و میای بیرون . مامان سمیه میگه گریت تموم شدد دیگه عصبانی نیستی توام میگی نه اون لحظه من میخوام بخووووووورمت چند هفته پیش خونتون بودم بعد رفتی تو اتاق که گریه کنی بممممممممممممممممممممممممیرم برات که همش منو صدا میکردی دلم میخواست بیام بغلت کنم اما سمیه نمیزاشت البته خب راست میگه ولی انقدر گریت طولانی شد اخراش اومدی بیرون هنوز داشتی گریه میککردی دیگه اومدم بغلت کردم خیلی جیگگگگگگر شده بودی
دیگه یادم نمیاد هرچی یادم اومد اضافه میکنم
این ترم چون ترم اخرم 4 روز تو هفته دانشگام ولی خداروشکر دیگه داره تموم میشه
و وارد داستان کارشناسی ارشد میخوایم بشیم انشاالله
عشق کوچولوی من عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم هر روز بیشتر
2 سال و 1 ماهگیت مبارک پرنسس هیلدا من شکوفه هلوی من زندگی من