هیلداهیلدا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
همدم و هومنهمدم و هومن، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

هیلدا پرنسس کوچولوی ما

خرید عید با هیلدا جونم

عشقم این دومین عیدیه که پیشه مایی عزیزم پارسال خیلی خیلی کوچولو بودی مامان سمیه تو رو میذاشت خونه ما پیشه مامانی و بابا مجید باهم میرفتیم تند تند خرید میکردیم به قول خودش تا حالا هیچ وقت این جوری خرید نکرده بود اما امسال دیگه بزرگ شدی و راحت تونستیم خریدامونو بکنیم از اونجایی که ماشالا خیلی خوش اخلاقو ارومی صبح تا شبم تو پاساژا بچرخیم کاری نداری خدا روشکر دو سه هفته پیش شانزلیزه بودیم از صبح تا شب هیچ کاری نداشتی و فقط وقتی خوابت میومد میخوابیدی تازه همش خودت اینور اونور میرفتی بیشتر میری تو مغازه های لباس مردونه و  جاهایی هم که اهنگ گذاشته باشن کلی خوشحال و خندون میشی و همون وسط میرقصی ولی یکشنبه روز خرید لباس عید هیلدا...
23 اسفند 1391

اولین برف بازی عشقم

دیروز تهران یه برف خیلی قشنگ اومد و همه رو سورپرایز کرد ماهم سریع دوویدیم تو خیابونو کلی برف بازیو عکس بازی کردیم این روزا کمتر میام وبلاگ هیلدا و کمتر مینویسم و کمتر به دوستامون سر میزنم اخه هم دم عید خرید عیدو یه خورده تمییز کاری بعدشم که امتحان فاینال داشتم و کلاسای دانشگام شروع شده ولی خب اینا که بهونس کلن حوصله نوشتن نداشتم یه دلیلشم هیلدا از بس شیطونی میکنه وقتی پیششم اصلا نمیتونم دوربین دست بگیرم جدیدا بیشتر عکساش با موبایل شده و یواشکی و یهویی چون اصلا نمیرسی بری دوربین بیاری تا بخوای عکس بگیری تازه هیلدا تا دوربین ببینه میپره بگیرش امروز فقط عکسای برف بازی دیروز رو که به لطف برف سرجات وایسادی و تونستیم عکس بگیریمو میذارم تا ...
18 اسفند 1391

یه قدم دو قدم ......

اول از یه خبر خوووووووووووووب : امتحانام تموم شد خداروووووووو شکر خیلی هم خوب بود و دومین خبر اینکه از تقریبا فردای تولد درسا جونم یعنی 5 بهمن ماه هیلدا جونم دیگه کامل راه میره البته اولش اروم اروم میرفت و میوفتاد ولی الان کمتر میوفته مگر اینکه یه چیزی ببینه و بخواد زود به اون چیز برسه دوباره چهاردست و پا میره از شدت فضولی نه نه کنجکاوی به قول سمیه 30 دی هم واکسن 1 سالگیش رو زده عشقم که اون موقع حالش خوب بود ولی الان از اول هفته هیلدا کم حاله و دونه های کوچولوی قرمز روی دستش زده که به خاطره واکسنش بود یه کوچولو هم تب داشته و اینکه احتمالا کم حالی و تبش برای مرواریداش بوده چون پریروز دندونای جلوش اون بالاییا  جوونه زد...
12 بهمن 1391

بازم تولد -تولد درسا جون کیتی خانوم

دیروز تولد درسا جون از دوستای وبلاگی ما بود خیلی خوش گذشت دست مامان و باباش درد نکنه البته درسا یه هفته از هیلدا بزرگتره ولی تولدش رو دیروز گرفته بودن من و هیلدا و مامان سمیه هم رفتیم  و اونجا ساینا جون مامان نرگس گلشو دیدیم بچه ها کلی شیطونی کردن ساینا که همش راااااااه میرفت خیلی بامزه وگوگولی هیلدا هم اصلا تو بغل نمیشست و همش میخواست ولش کنی خودش بره با بادکنکا بازی کنه   اینم پرنسس درسا بقیه عکسا در ادامه مطلب : کیتی کوچولوووو با لباس خوشگلش اینم دی جی برنامه   ...
5 بهمن 1391

یه تولد پرنسسی برای پرنسسم

  مامان سمیه از 3 ماه پیش درگیره کارای تولده و همه کاراشو خودش کرد حتی لباس هیلدارو هم راضی نمیشد از بیرون بگیره و میگفت دوست دارم خودم براش بدوزم تم تولد هیلدا جونم ( پرنسسیه)  در ادامه مطلب میبینین   کارت دعوت تولد پشت پاکت کارتای دعوت خخخخخ اون قلعه پرنسسه فقط یه ذره شبیه مکه شده الان سمیه منو میزنه ههههه گیفتای پرنسسم     ...
30 دی 1391

اتلیه ی 1 سالگی پرنسس هیلدا

 15 دی روز جمعه با مامان سمیه و بابا مجید و هیلدا و رفتیم اتلیه سها واقعا اتلیه خوبی بود دستشون درد نکنه هم کارشون فوق العادس دکور های کودک همه عالی اخلاقشون واقعا عالی بود . عمو عکاس کلی مهربون بود و با هیلدا کلی بازی میکرد هیلدا هم واقعا خوب و خانوم بود و فقط بعد از 2 ساعت عکاسی (10 - 12:30 وقته ما بود )انقدر که دیگه لباساشو عوض میکردیم دیگه خسته و کلافه شد ولی خدا رو شکر همه عکساش عالی بود وقتی برا انتخاب عکسا رفتیم انقدر همش قشنگ بود اصلا نمیشد انتخاب کرد مامان سمیه هم کلی از اتلیه خوشش اومد و گفته تا هیلدا بزرگ شه همیشه میبرمش سها کارای تولد دیگه اخراشه . ولی امتحانات من هنوز شروع نشده  و تا تولد هیلدا حتی بعدش هم اد...
19 دی 1391

دالي موشه

عكساي 10 ماهگي هيلدا اين روزا انقدر هيلدا شيطوني ميكنه تا بياي عكس بگيري شيرجه  ميزنه رو دوربين و نميزاره عكس بگيريم مامان سميه هم مشغول تداركاته تولد . منم كه تقريبا اخره ترمه و مشغوله درس اصلا وقت نمي كنم بيام ازش عكس بگيرم يا تو وبلاگش بنويسم عكساي مخفيانه هيلي توسط مامان سميه  در ادامههههههه مطلب :       ...
20 آذر 1391

تولد عزیزه دلم ساینا جونم

  عزیزم تولدت مبارک     پنجشنبه شب (25 ابان) تولد ساینا جونم بود و مامان و باباش کلی زحمت کشیده بودن و ما و کلی نی نیه دیگرو دعوت کرده بودن خیلی خوش گذشت خیلی هم به بزرگا هم کوچولوها ساینا جونم عزیزم تولدت مبارک ایشالا 120 سالگیت نفس  نی نی هایی که دیشب تو مهمونی بودن : ساینا-هیلدا-درسا-روشا-مانسا-ارتا- و رادین پسر عموی ساینا که خیلی کوچولو بود     بقیه عکسای تولده عشقم در ادامه مطلب :     عکسای دوتاییه ساینا و هیلدا عالی شده بود   پرنسس تولدت مبارک حالا این یکی پرنسسم اگه میخواین بقیه عکس...
27 آبان 1391