هیلداهیلدا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
همدم و هومنهمدم و هومن، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

هیلدا پرنسس کوچولوی ما

عشق مادريم

1392/3/22 14:40
973 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

دختر عزيزم

ميخوام واست از حال و هواي اين چند ماه بگم بعد از اين كه به راه رفتنت مسلط شدي و توي روز شيطنتهات حسابي خستت ميكرد سعي كردم خواب روزت كمتر  باشه از قيقوله صبحت شروع  كردم يجوري سرتو گرم ميكردم تا خواب ظهرت ولي از پس خواب  ساعتاي 7 8 خيلي بر نميومدم و اگه نميخوابيدي كلافم ميكردي .ولي  خوب با گذر  ايام  يكي دو هفته اي ميشه كه بيخيال خوابت  شدي و به شطنتت  ميرسي

با راهنماييهاي دوستاي خوبم و خوندن چند تا كتابو ديدن cdهاي مخصوص ني  ني ها به اين نتيجه ر سيدم كه براي هر تغيري توي جاي خوابيدنت يا مدل خوابوندت يا هر چيز كوچيك و باور نكردني مثل حتي تغير دكور اتاقت بايد تا 14ماهگيت  صبركنم

بعد از  گذشتن  اين مدت تصميم هاي سخت ولي مفيد واست گر فتم كه واست ميگم

اولين قدم سعي كردم براي خوابوندنت از شير استفاده نكنم تا هم دندون هاي خوشگلت خراب نشن و هم احساس كردم وقتي با شیر ميخوابي نصفه شبا يه خورده دل درد ميگيري و بي تاب ميشي و يخورده تحرك بعد از آخرين شيرت واست خوبه و همينطور ميدونستم كه اگه يه روز بخوام از شير بگيرمت مرحله سختش موضوع خوابت بود و خواستم يهو اذيتت نكنم و تدريجي باشه تا خيلي بهت سخت نگذره كه اگه نفسم به تو سخت بگذره به من  خيلي بيشتر سخت ميگذره

بعد ازينكه  كم كم عادت كردي به خوابيدن توي بغل و روي دست با ني ني كوچولوت كه سفت بغلش ميكني يا بعضي وقتا روي پا  و به ندر ت با  قصه .تصميم گرفتم كم كم توي اتاق خودت و تختت بخوابي تاقبل از 18ماهگي كه دچار اظطراب جدايي ميشي  با جدا خوابيدن كنار اومده باشي پس اول از خواب ظهرت شروع كردم توي تختت ميخوابوندمت و خودم هم پايين تخت تا باكوچكترين احساس تنهايي بهت بگم كه كنارتم حدود 2هفته كه گذشت ميومدم بير ون تا وقتي بيدار ميشي نباشم اما با كوچكترين صدات ميومدم پيشت به اين حال و هوا كه عادت كردي با كلي كلانجار ر فتن با خودم يك  شب تصميم گرفتم توي تختت بخوابونمت الان فكر كنم يك ماهي شده كه توي تختت ميخوابي شب ها تا ساعته 2 3 تنهات ميزارم و توي پذير ايي به كار هايي كه دوست دارم مي ر سم و خيلي خوبه مثل ديدنه سر يال مورد علاقم  , DESPERATE HOUSE  WIVES وكارهاي  غقب  افتاده طول  ر وز و چون دوباره ميتونم با خودم چند ساعتي تنها باشم خيلي خوشحالم

توي يكي از همين شبها ديگه بايد بيام كلا توي پذيرايي بخوابم يكي دوروزه كه ظهرها و شبهاموقع خوابت خودت مياي و با اشار ه و

پاها ی كوچيكت كه مير ي سمت اتاقت و بهم ميگي كه بذارمت توي تختت

براي قدم بعدي ساعت شير  خور دنتو از  2 ساعت حالا به 5 ساعت رسوندم و هر بار كه   بهونش ر و ميگر ي با يه چيز  خوشمزه كه دوست داري يا غذا كه شايدفقط باهاش بازي كني يا بازي با اسباب بازيهات و گاهي هم كانال PMCو ناناي از مدل دوستداشنتيت كه بغلم هستي و باهم ناناي ميكني   خدار وشكر  با همه ي سختيهاش دار يم از پسش بر ميايم

شبها سعي كر دم با ر اهنمايي هاي مشاور خوبت خانم صمديان مهربون كه دوست خوب  و  عزيز مون

نرگس جون معرفيشون كر دندبا آب آشنات كنم چند شب اول اصلا لب نميزدي فقط لباتو باهاش خيس ميكردم و شير ميدادمو كلي غر ميزدي كم كم شبها ميلت  به آب بيشتر  شد و جديدا وقتي از خواب پا ميشي فوري ميگي آپ يك آب مفصل ميخور ي و گاهي هم نميخوري بعد البته شير كه اميدار م شير  كم كم حذف بشه

غذا خور دنت مثل هميشه آزاد و بدون هيچ اصر ار ي كلي با غذات بازي هاي دوست داشتني خودت و

حر ص در بيار من ميكني كه البته وقتي ذ وق ر و تووي چشات ميبينم كاملا آر وم ميشم .فقط از يكي از دوستام ياد گر فتم كه باهات بازي كنم يا مثلا بگم هيلدا جون ميخواي دوغ بدم شما با سرتون ميفرمايد بله منم ميگم اين قاشقو بخور تا بدم و شما فوري ميل ميكني البته يكي دو     تا قاشق انجوري گولت ميزنم و خیلي هم انجام نميدم چون نميدو م كه درسته يا نه  ,كه البته همه ي اين  آزاديها  بخاطز  اينه كه با غذا دوست بشی  از غذا  خوردن خوشت  بياد كه بزرگتر كه شدي از غذا بيزار  نباشي و يك عمر  نخوام بهت امرونهي  كنم كه اينو بخور اونو  بخور عمرم

يكي دوبار ه واسه خوابه ظهرت ميذارمت توي تختت تا بيداري كه خودت خوابت ببره يه كم بازي ميكني بعد ولي گريه ميكني وقتي ميبيني من خوابم تو هم ميخوابي فكر  ميكنم هر دفعه گر يت كمتر  بشه مخوام ادامش بدم تا ياد بگیري خودت سر  خودت رو گرم كني وبخوابي و وابستگيت به خوابونده شدن كم بشه

به اميد خداي مهربونم

عزيز ترينم

تمام اين كارهايي كه واست ميكنم خيلي سخت تر از اوني كه فكر ميكني  خيلي دلم ميخواد هميشه توي بغلم باشي هر  موقع  ار اده كني بهت شير  بدم هر   چي ميخواي بگم چشم با تمام عشق مادريم دلم ميخواد شبها كنارم بخوابي و بوي تنت رو حس كنم روي ماهتو ببينم .دلم ميخواد همه چيزهاي دوست داشتني دنيا رو واست بخرم ر وي هر چي كه دست ميذار ي مال تو بكنمش

ولي همه عشقم باعث نميشه تا مسوليت سنگيني  كه در   قبال تك تك لظه هاي عمرت  دارم  وفراموش كنم

دلم ميخواد مهربونترين باشي توي هر شرايطي  بتوني  روي پاي خودت وايستي بدوني كه هميشه دنيا  اونجوري  نيست  كه    ما  ميخوايم  هميشه  در  كنار لحظه  هاي شادي غم  هايي  هم  هست كه  به  ما لذت  زندگي  كردن  رو ياد  ميده دوست  دارم  از همه شادي ها  و  غم هات لذت  ببري و هر لحظش احساس  كني كه بنده  خوب  خدا هستي  و مي توني  بنده هاي  ديگرو خوششبخت كني

هيلداي عزيزم

مامان خيلي دوست داره و واسه  دوست داشتنت از دوست داشتني هاش  ميگذره و هيچ  وقت  هيچ  توقعي ازت  نداره همه اين حس  ها  بهم  نيرو ميده  تا  منو آدم قوي تري كنه  و از خودم  خوشم  بياد

واسه  همه  اينها  از  تو و   خداي  مهربونت  ممنونم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان آویسا
22 خرداد 92 11:11
سلام ماماني هيلدا جون
ممنون با همه توضيحاتت
من هم خيلي دوست دارم كارهايي كه شما انجام دادي رو انجام بدم
توضيحاتت خيلي خوبه ولي ممنون ميشم اگه از كتابي يا سايت خاصي استفاده كردي اونهارو بهم بگي


مرسی عزیزم لطف داری من به جای خواهرم جواب میدم حالا اگه چیزای بیشتری بود بعدا میگم بهتون بازم
سمیه بیشتر از مامان ساینای عزیزم نرگس جون و از نوشته هاشون استفاده میکنه ماه پیش هم هیلدا رو پیش مشاوره ساینا جون برد اونم تقریبا همه راهنمایی های نرگس جونو کردن
خاله نرگس
22 خرداد 92 23:55
عزیزم عالی بود. هم حس قشنگت که کلی لذت بردم از خوندنشون که واقعا از دل بر می یومد و بر دل می نشست و هم اینکه تمام کارهایی که می کنی درسته و حس مادرانه هیچ وقت اشتباه نمی کنه و فقط گاهی راهنمایی دوستانمون باعث می شه بهتر از پس این مسئولیت بر بیاییم. قطعا محدودیت هایی که امروز براشون قائل می شیم تاثیر مستقیم تو زندگی آیندشون داره و این عالیه که از الان بچه هامون رو با قواعد آشنا کنیم اینطوری برای آیندشون بهتره.
هیلدای نازم قدر مامان مهربونت رو همیشه بدون.
بهترین ها رو براتون آروز می کنم.
روی ماهتونو می بوسم.



مممنون نرگس جونم لطق داری عزیزم
اره واقعا منم موافقم
عشقمو ببوس یه عالمه
سارا (مامان درسا)
24 خرداد 92 12:12
به به سمیه جان
خوش اومدی خواهر مفتخرمون کردی خواهر جان
درسا نذاشت کامل پستتو بخونم دوباره می یام و مطلب قشنگتو می خونم عزیزم
حالا که میای پیش ما هم بیای بد نمیشه هااااااااااااااااااااااااااا
خوشحال میشیم هااااااااااااااااااااا




ههههه مرسی خاله سارا
سارا جون سمیه به همه وبلاگا سر میزنه فقط یه خورده تنبل کامتنه . کم کم خوب میشه
عشق منو ببوس یه عالمه
ترگل
25 خرداد 92 19:22
سلام
یاسی جون خوبی؟
وای !!!!!!!!
هیلدا با این عکسای قشنگش
ببوسش
به همه سلام برسون


سلام مرس عزيزم شما خوبين بچه ها خوبن ؟ ممنون
شمام سلام برسونين
الناز مامان بنیا
27 خرداد 92 15:53
عالی بود


ممنون عزیزم
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
29 خرداد 92 0:50
وای سمیه جون چه پست طولانی نوشتی.باریکلاااااااااااااااااااااااااابالاخره اغفالت کردیممممممممممممم
امیدوارم همیشه تو همه مراحل بچه داریت موفق باشی دوستم


اره خاله الهه خواهرم حسااااااااااااااابی اکتیو شده
مرسی عزیزم