ورود فرشته های خدا
فرشته های خدا زمینی شدند و من بار دیگه خاله شدم اونم خاله دو تا نی نی
یکشنبه 23 اسفند 94
صب از حمام اومدم بیرون و عجله برای رفتن به نمایشگاه با حمید
که یهو مامانم گفت سمیه یه کم مشکل داشته و میخواد بره بیمارستان و هیلدارو داره میاره اینجا
یهو استرس گرفتم حالا چی میشه هنوز دو هفته به تولد بچه ها مونده یعنی امروز به دنیا میان ؟
البته یهوو بدنیا اومدن رو از با برنامه ریزی به دنیا اومدن بیشتر دوست دارم و برای دوقلو زود بدنیا اومدن خیلی
طبیعیه
خلاصه هیلدا اومد و به سمیه زنگ زدم و از علائمی که گفت هم خودش هم من حدس میزدیم کیسه ابش پاره شده باشه
چون تو سونوی هفته قبلش حجم اب کیسه هومن کم شده بود که دکتر گفته بود مایعات بخور و هفته بعد دوباره برای سونو بیا ولی خب به هفته بعد نرسید
سمیه ساعت 10 رفت بیمارستان و تا دکترسونوگرافی بیاد و تشخیص پاره گی کیسه اب بده
و دکتر بیاد ساعت 3 ظهر سزارین شد و خداروشکر هم خودش هم بچه ها خوب بودن
البته خواهرم تو اون چند ساعت درد زایمان طبیعی رو کشید
همدم از قد و وزن بزرگتر از هومنه و زودتر هم بدنیا اومد
همدم 2 کیلو 150 گرم با قد 46
هومن 2 کیلو 50 گرم با قد 44
دوتا نی نی کوووووچووووووولو که فکر بغل کردنشون یه خورده ادمو میترسونه که البته بعد چند ساعت برا همه
عادی شد و با مهارت بغلشون میکردیم
خداروشکر همه چی خوب بود
خیلی نگران برخورد هیلدا بودیم ولی خدارو هزار مرتبه شکر هیلدا خیلی عاقل و خانومه و از اون چیزی که تو تصورمون بود خیلی بهتری
که اونم با توجه بیشتر کاملا عادی میشه
همدم به خاطر زردی دو شب تو بیمارستان تو دستگاه موند روز سوم و چهارم
و خداروشکر زود زردیش پایین اومد