امروز اخرین روزهای اذر 94
اخ که دلم لک زده برای روزایی که با عجله پر عشق پر ذوق برات پست میزاشتم
ازت با عشق عکس میگرفتم که برات به یادگار بزارم اینجا
چقد این روزا با دنیای مجازیمون سرگرمیم و کمتر کسی هنوز وبلاگ مینوسه
یهو دلم خواست حتی شده چند خط برات بنویسم
زندگی من عشق من نفس من هررووووووووووووووووووز بیشتر و بیشتر عاشقت میشم
انقد خانومی انقد عاقلی انقد باادبی که تموم شیطنت های کودکانت به چشم نمیاد
گاهی با بچه های هم سن و سالت مقایست میکنم میبینم شاید مثه خیلی از بچها که سرشوون شلوغه با انواع کلاس ها و سی دی ها و کارت های اموزشی سرگرم نباشی
اصن چه بهتر بچه باید شیطونی کنه باید بدوعه باید جیغ بزنه و شاد باشه و از ته دلش بخنده
اگه قرار بود از همون 1 سالگی سر بچه رو با انواع کلاس ها و سی دی ها و کارت های اموزشی پر کنیم خب چرا همه ما از 7 سالگی رفتیم مدرسه ؟
پس تا میتونی شیطونی کن بازی کن شادی کن از ته دلت بخند
عشق من به زودی زود تا به امید خدا 3 ماه دیگه صاحب خواهریابرادر میشه
وقتی مامان سمیه خبر حاملگیشو داد با وجود همه شادی بابت این خبر تمام نگرانیم تو بودی
درسته که فواید داشتن خواهر و برادر به مراتب خیلی بالاتر از نداشتنشه ولی خب خیلی نگران ضربه ای بودم که ممکنه با اومدن یه بچه جدید بخوری
خداروشکر که صحبت های مشاورت یه کم داریم یاد میگیریم که چیکار کنیم
امیدورام این مرحله از زندگیت مثه بقیه مرحله هایی که تا الان گذروندی با موفقیت بگذرونی و مارو سربلند کنی مثله همیشه
البته باید بدونی هیچ انسانی بدون سختی کشیدن بزرگ نمیشه و این سختی های از همون بچگی باما همراهن و باعث رشد شخصیت ما میشن
هیلدای من عاااااااااااااااااااااااااااااااشقتم با تمام وجود
این ماه اخرین ماه 3 سالگیته
باورم نمیشه که 3 سال پیش همچین موقعیه وقتی تو ماشین کنار سمیه نشسته بودم و تورو از توی شکم سمیه احساس میکردم
خدایا ینی میتونم خاله دو نفر دیگه باشم ینی اونارو هم انقد دوست دارم