15 ماهگی عشقم
عشقم 15 ماهگیت مبارک ببخشید که دیروز یادم رفت بیام برات بنویسم ولی یادم بود که امروز ماهگردته
ولی از صبح حالم خوب نبود بعدشم کلاس داشتم
با یه روز تاخیر 15 ماهگیت مبارک
بعدا لیست کارای جدیدتو از مامان سمیه میگیرم و مینویسم
14 فروردین : خونه مامان زری بودیم و بابا داشت نماز میخوند شما هم مثل همیشه سر تو رومهرگذاشتی
ولی این بار تند تند و با صدای اروم یه چیزایی میگفتی قربونت برم
15 فروردین : هیلدا شما از شیر شیر خسته نمی شی ؟؟؟؟
-با سر نه
17 فروردین : هیلدا خاله-----> اله
دمپایی مامانی رو میپوشی و با کلی ذوق توی خونه راه میری
-هیلدا چشمت کو ؟؟؟
امشب روی پام خوابوندمت و بر عکس همیشه اروم بودی و نسبتا خوابت برد
لی لی حوضک ----> وقتی واست میخونم انگشت خوشگلتو میکشی کف دستت
18 فروردین : امروز دو تایی رفتیم پارک و کلی بازی کردیم با چمن ها و نی نی های پارک و کلی خوشحال
بودی .بابا بهرام و دیدیمو کلی ذوق کردی .
اومدیم خونه مامان زری جون و با مامانی دعا خوندی و مثل مامانی یواش یواش یه چیزایی میگفتی
19 فروردین : دختر گلم امشب برای اولین بار رسما توی تخت خودت خوابیدی
یه روز نی نی خاله مهکامه که توی دلش بود و 3 ماه بود که از عمرش میگذشت از تو دل مامانش رفت
پیش خدای مهربون خیلی ناراحت شدم چون از اومدنش کلی خوشحال بودیم
20 فروردین : دیروز پیاده یعنی من پیاده و شما با کالسکه مثل همیشه رفتیم خونه مامان زری و ازون جا با
خاله رفتیم تیراژه . خیلی اذیتمون کردی اما اشکال نداره عشـــــــــــــــــقم خیلی بیشتر از اینا دوست دارم
هر چقدرم اذیتم کنی با یه لبخندت اروم میشم . رفتیم خونه مامان زری و شما عقب عقب میرفتی