4 ماهه شد پرنسس
امروز پرنسس کوچولوی ما 4 ماهه شد و حسابی بزرگ شد وقتی یاد روزای اول تولدش میوفتم و عکساشو میبینم بزرگ شدنشو احساس میکنم .انقدر کوچولو بود که میترسیدم بغلش کنم اما الان انقدر راحت تو بغلم میمونه .دوست داره دستشو بگیری و وایسونیش وقتی میشونیش به زور بلند میشه تا میخوابونیش غلت میخوره حتی وقتی مامان سمیه میخواد پمپرزشو عوض کنه تو اون حالتم بیخیال غلت خوردن نمیشه .عاشق ددر و رقص و اهنگه .دوست داره دائم باهاش حرف بزنی و حواست بهش باشه .وقتی دمر میشه اگه دستتو پشت پاش نگه داری یکم خودشو میکشه جلو .امروز از دانشگاه رفتم دم خیابون بهار با دوستای خوبم صدف و نگین جونم و برای هیلدا ازین گلای عروسکی که لبخند میزنن خریدم هیلدا هم دوست داشت .عصر رفتم براش کیک خریدم البته هر ماه براش شیرینی میگیریم و جشن کوچولو براش میگیریم اما امروز چون هیلدا جونم قرار بود برن مهمونی خونه دوستاشون کیکو بردن که با دوست جوناشون بخورن و یه ماهگردم با دوستاشون داشته باشن و ما فقط از هیلدا و کیکش عکس گرفتیم.
از اخرین کارهای مهم هیلدا اولین بیرون رفتن با مامان و خاله یاسی و مامانی و بابایی بود که چون صبح بود بابا مجید باهامون نبود و رفتیم باغ گل و کلی گل خریدیم (روز25 اردی بهشت )
یه کار خیلی خیلی مهم که ما اصلا و ابدا از مامان سمیه انتظار نداشتیم این بود که خودش تنهایی هیلدا رو بغل کرد و اومد خونه ما (فاصله بین خونه هامون حدود یه ایستگاه اتوبوسه ) و به قول معروف مامان سمیه ترکوند .افرین افرین (26 اردی بهشت )
همون روز که هیلی خونمون بود تو بغل مامانش ما فهمیدیم که هیلی یاد گرفته خجالت بکشه .قربون حجب و حیات برم عشقم عزیزمممممممممممممممممم
همین .
4 ماه با تو بودن مبارک عشق زندگی من
عکسای هیلدا نفسم در ادامه مطلب :
ماشالا یادتون نره
ماشاالله
یادتون نره