14 ماهگی
پرنسسم 14 ماهگیت مبارک
(شب میام برات مینویسم )
شب 28 اسفند نتم قطع بود نتونستن برات بنویسم اما الان یعنی 2 فروردین برات مینویسم
+ اینها رو مامان سمیه توی یه سررسید برات نوشته و من وارد میکنم برات
10 اسفند :امروز برای اولین بار با دیدن کتاب ذوق کردی و شروع کردی به خوندن بر عکس همیشه که شروع میکردی به خوردن صفحات کتاب و مامان هم شروع به خوردن حرص چون هم دلش نمیومد کتابو از شما بگیره هم خوردن کتاب چاپی برای شما خوب نیست
-امروز پنجشنبه خونه بابا منصور زن عمو بهتون یاد داده که دست هاتو بزنی رو هم وبگی اخ اخ البته لبهاتو غنچه میکنی و یکی از دست هاتو میزنی به بالای مچت و قیافتو متعجب میکنی
از صبح هم که بیدار شدی هرچی میگم با دقت نگاه میکنی و بعدش یه چیزی میگی انگار داری حرفای منو تایید میکنی و در ادامه جمله من یه چیزی میگی وقتی میخوای بگی توی هر جالتی که باشی صورتتو میاری جلو و توی چشمام نگاه میکنی .....
11 اسفند : ظهر ها ساعت 1.5 - 2 پنگول میبینی و خیلی خیلی دوست داری همون موقع بهت ناهار میدم تا حواست نباشه و بخوری گلم . البته این کارو موقت میکنم تا به وعده های غذا عادت بکنی و بعد دوباره مثل قبل برات بذارم خودت بخوری
وسطای پنگول خوابت میگیره و بغلت میکنم که بخوابی و تلویزیون رو خاموش میکنم و بهت میگم پنگول رفت لالا بای بای کرد . وقتی اینو بهت میگم چند دقه صبر میکنی و بعد باحالت سوالی تلویزیون و نگاه میکنی و بعد هم منو و یه چیزای با مزه میگی انگار که داری در مورده پنگول سوال میکنی من دوباره بهت میگم رفت لالا کنه بای بای کرد و دوباره چند دقیقه ای صبر میکنی و دوباره و دوباره ...... چند بار که این کارو کردی چند تا خمیازه میکشی و اروم و خوشگل خوابت میبره
-بوس : بابا مجید لباشو غنچه میکنه و میگه بوس بده بابا و تو هم لب هاتو میذاری رو لبهای بابا
-امشب بابا مجید بهت کیک کاکائویی داد این اولین بار بود که کاکائو میخوردی.
-کیک هارو از تو کابینت در میاری و میذاری تو یه کابینت دیگه و از این کار کللللللی ذوق میکنی
ادامه دارد ......
(الان که دوباره وقت کردم برات بنویسم 11 فروردین 92 هستش )
12 اسفند :دختر گلم امروز صبح که از خواب بیدار شدیم بعد از صبحانه و کارای روزانه حاضر شدیم و رفتیم خونه مامان زری و ازون جا رفتیم دد و کلی خوش گذشت . حال و هوای این روزا رو دوست دارم دخملی بوی بهار میده
-امروز یاد گرفتی دستت رو بذاری روی مماخت و یه چیزی تو مایه های هیییییس بگی البته به سختی دماغتو از چشمات تشخیص میدی
13 اسفند : اخ اخ در فریزززز گلم
یخ های توی فریزرو با دستت میکنی و میخوری
هیلدا گلی بالاخره امروز کار دست خودت دادی . داشتم مبلا رو مرتب میکردم که یهو دیدم جیغت در اومد دوییدم سمتت اول فکر کردم تو هم داشتی با انگشت شصت پات بازی میکردی ناخنت خدای نکرده کنده شده اما بعد دیدم پوست پایین ناخنت رو کندی و خون میاد و قربونت برم بابا مجید گرفت زیر اب خنک کلی خوشت اومده بود و میخندیدی و ذوق میکردی برات چسب زخم زدیم که خدایی نکرده الودگی به خودش نگیره . اولین چسب زندگی دخملی خیلی دوست میدارم (عکساش در ادامه مطلب )
15 اسفند : دختر گلم
وقتی شما توی دل مامانی بودی 3-4 ماهه اولش خیلی واسه مامان سخت بود و نمیدوتونست بره شرکت توی این مدت مدیر مامان دکتر محسنی خیلی هواشو داشت و کلی بهمون محبت کرد همین طور خاله ندا کلی زحمت کارهای مامان رو انجام میداد .
چند روز پیش به خاطره تماسی که چند ماهه پیش گرفته بودم با شرکت تا کارهای تسویه من رو انجام بدن چون یه مقدار بدهی داشتم بابت همون مدتایی که نبودم و کم و کسری داشتم باهام تماس گرفتن که برم . دکتر محسنی عزیز که متوجه شده بودن به همکارام گفته بودن که واسه مامانی پاداش بدن و بدهیمو اصلا از مامانی پول نگیرن خییییلی خوشحال شدم هم به خاطره پولش هم به خاطره اینکه هنوزم واسه مدیرم ارزش دارم
تماس گرفتم و کلی تشکر کردم و یه پیغام خاص واسه شما دادن و اینکه این کادو مال شماست و از طرف دکتر محسنی
عزیزه دلم دخترم قربون پاقدم و قدمهای پر از برکتت
16اسفند : امروز فتح قله میز تلویزیون مامان زری جون اینارو داشتی تبریک تبریک
کلی ذوق کردی و دست پیش گرفتی که کسی دعوات نکنه . عزیزه دلم کلی نگاهت توی این روزا معنی دار شده قشنگم .
دستای کوچولو و قشنگتو به دستگیره کمدت رسید خدا به مامانی رحم کنه چون دیگه دستیگره رو میگیری و در کمدتو باز میکنی
دختر گلم امروز خاله یاسی اومد و با بابا مجید رفتیم برف بازی و شما بالاخره برف رو از نزدیک دیدی و روش راه رفتی و کلی هم دماغ و لپات قرمز شده بود عشقم
خاله که اومد خونمون با گوشیش بازی میکردی و دست خاله رو میگرفتی و با انگشت خاله عکسای گوشی رو میدیدی
20 اسفند :دختر گلم این روزایی که میگذره پر از بوی بهار
بوی خونه تکونی و بوی خرید عید که من عاشق این حال و هوام
امروز با خاله یاسی رفتیم خرید اختصاصی برای شما امسال قراره عید بریم مسافرت به امید خدا .
دیدن فامیل های بابا و من در اراک و کاشان به امید خدا
امروز کلی شیطونی کردی و خیلی خیلس دوست داری خودت راه بری و دیگه به سختی توی کالسکه میمونی
امروز اولین کفش رسما کفش زندگیت رو خریدی دختری یه کفش واقعیه واقعی دخملی من اخه تا الان پاپوش میپوشیدی و ازون جایی
که شما خیلی دوست داری راه بری حتما باید کفش واقعی بپوشی. مبارکت باشه گلم
امروز برای اولین بار برات ماشین خریدم گفتم شاید دوست داشته باشی ولی خیلی خوشت نیومد واقعا معلوم شد دخملی منی
چون میدونم اگه عروسک برات گرفته بودم کلی خوشحال تر بودی . امروز بهت گفتم هاپو چی میگه شما گفتی هاپ خیلی هم خوشگل
میگی هاپ (تند ) بعد از خرید اودیم خونه مامان زری جون بهت گفتم هیلدا بریم هیلدارو بشوریم شما خودت رفتی دم دستشویی مامان اینا
و ایستادی
25 اسفند : سلااااام دخملی
توی این روزا مامانی حسابی خسته هستش
چون داره خونه تکونی میکنه ازون مهمتر با شمای بلاچه . قربونت برم همه چی با تو برام شیرینه خودت میدونی که مامان یه وقتایی کم میاره امااز بوی تو همه خستگی هامو تبدیل میشه به عشق و عشق و عشق
-امروز خونه مامان زری یاد گرفتی وقتی بهت میگیم هیلدا خوش میگذره با سر میگی اره یعنی سرتو میاری پایین و میگی ام
-هیلدا گوشت کو ؟؟؟؟ ............. عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم . گوشتو بالاخره پیدا کردی
مهمترین خبر این ماه هیلدا جونم این بود که سعی کردی بدون شیر بخوابی و موفق شدیم و دیگه با لالایی و بغل و تکون میخوابی گلم
عکسای 14 ماهگی در ادامه مطلب :
هیلدا دیگه با شیر لالا نمیکنه و تو بغل با عروسکش میخوابه
افرین عشقم
اولین چسب زندگیت
اینجا هیلدا اشتباهی به جای اینکه اون پاش که چسب داره رو بگیره اون پاش که سالمه رو گرفته
قربون قیاااااافت برم من
هیلدا و خونه تکونی
استفاده جدیده نی نی لای لای
صعود به بالای میزه تی وی
البته این دومین باره که رفتی باره اول نتونستیم عکس بگیریم
این بار هم وقتی وایساده بودی اینقدر ترسیده بودم نتونستم عکس بگیرم وقتی نشستی گرفتم اونم تار
کلا در حال صعودی اینم یه صعوده دیگه
اولین ارایشگاه زندگی عشقم روز شنبه 26 اسفند
البته کلن کم مویی و خیلی مو نداری ولی ما رفتیم ارایشگاه خانومه دوست مامان بود گفت چرا موهای بچرو این شکلی خراب کردی و
مامان گفت که تو حموم تند تند برات کوتاه کرده
برای همین خانوم ارایشگر موهای پرنسسمو مرتب کرد
و هیلدا جونم هیچی نگفت یعنی خیلی متوجه قضیه نشد
مامانی در حال صحبت با هیلدا و پرت کردن حواس هیلدا
هیلدا و بهار
قربونت برم شیطون من