اخباره دهه اول اذر 91
عاشقتم قرطیه من
دیروز برای اولین بار هیلدا سواره مترو شد.
البته از شانش مترویی هم که سوار شدیم خیلی خراب بود (حالا نیس همش سالمه )فن های مترو کار نمیکرد هیلدام گرمش شده بود و گریه میکرد خوب شد زود پیاده شدیم.
خلاصه از ساعت 11 صبح تا 5 بعد از ظهر توی بازار بزرگه تهران میچرخیدیم و بیشتر تو قسمته وسایله تولدش بودیم چون سمیه خیلی چیزایی که میخواست رو نزدیکه خونمون نمیتونست پیدا کنه .
اووووف چقدر خسته شدیم هیلدا یکی دوبار خوابید ولی مگه اروم میگرفت بلا تو کالسکه که نمیشست ولی کالسکه خیلی به درد خورد خدایی همه وسایلمون رو توش گذاشتیم
هیلدا رو بغل میکردیم واسه خودش نانای میکرده و میخندیده بهش میگم کجا اهنگ گذاشتن تو داری نانای میکنی (کلن بچمون سرخوشه قربونت برم کاش همیشه اینجوری باشی )
ولی در کل خیلی خانوم وخوش اخلاق بودی و همه میگفتن با بچه میخواین برین بازار؟ ولی خیلی خوب بود خدا روشکر تازه برگشتیم همه خسته تازه اوله بازیه هیلدا بود
جدیدا به کابینتای ماهم راه پیدا کرده و کلی چیزای خطرناک تو کابینته و همش باید مواظبش باشی
از کارای جدیده هیلدا اینه که چند ثانیه بدون کمک می ایسته وقتی ما براش دست میزنیم و تشویقش میکنم ذوق میکنه و بیشتر می ایسته
دو تا دندونتاش حالا یه ذره بزرگتر شدن وقتی میخنده یه چیزه کوچولو اون پایینا معلومه و خیلی عشقه
فعلا اخباره جدید همینه اگه چیزی یادم اومد اضافه میکنم
عاشقتم