17 خرداد در لاله
دیروز بابام یه عمل کوچیک داشت از صبح رفتیم بیمارستان هممون به جز مجید و سمیه مامانم که رفت با بابام بالا منم که راه نمیدادن از دست این مسوولای بیمارستان لاله سر به دنیا اومدن هیلدام نمیذاشتن بریم هیلدارو ببینیم اخر سر یواشکی میرفتیم.ولی دیروز نتونستم یواشکی هم برم .حمیدم نبود من تنها از 8 تا 12 ظهر بودم .
بعد دیگه سمیه زنگ زد که من میام هم بابارو ببینم هم تا اونجا میام دکتر هیلدارو برا چکاب ماهش ببینه .خلاصه اومد و منو از تنهایی نجات داد
خداروشکر عمل بابامم خوب بود امروز اومده خونه و حالش خوبه.
خلاصه سمیه با هیلدا اومد هیلدا رو گذاشت پیشم اول رفت پیش دکتر خودش بعد هم باهم رفتیم پیش دکتر هیلی که همه چیزش گفت خوبه و وزنشم 6.5 بود و گفت برا 5 ماه خیلی خوبه .سمیه نگران دمر شدن زیاد هیلدا تو خواب بود و میگفت تا صبح همش بیدارم که این دمر نشه که دکتر گفت هیچ طوری نیست .بعدپرسیدیم این دوست داره همه چیو بخوره طوری نیست که گفت نه اشکالی نداره طبیعیه .پرسیدیم بهش دندونی بدیم ؟گفت دوست دارین بدین ولی خبری از دندون نیست.خب اینم اندر احوالات این 2 روزه .
از پیشرفتای هیلدام باید بگم وقتی دمر میشه یه خورده خودشو به سمت جلو میکشه حالت سینه خیز ولی فکر کنم برا سینه خیز زود باشه یه خورده ولی هیلدا خودشو یکمی میکشه جلو.
فعلا دیگه میخوام درس بخونم کمتر سر میزنم .خدا به خیر بگذرونه این امتحانارو
بوس برای هیلدای عشقم که امشب کلی برام خندیدددددددددددددمن عاشتم میدونی؟