هیلداهیلدا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
همدم و هومنهمدم و هومن، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

هیلدا پرنسس کوچولوی ما

مسافرت شمال با هیلدا

1392/2/12 20:30
1,183 بازدید
اشتراک گذاری

ما از جمعه  6 اردی بهشت خانوادگی رفتیم شمال

برای بابا مجید یه مامورایت کاری بود ماهم از خدا خواسته (اصلا انگار نه انگار 2 هفته دیگه امتحانا شروع میشه هاااااگریه) باهاشون

رفتیم و پنج شنبه 12 اردی بهشت یعنی یه ساعت پیش رسیدیم تهران

جای همه خالی خیلی خوش گذشت (حالا با درسا چیکار کنم ؟گریه)

سره فرصت میام این پستو تکمیل میکنم نظرات رو هم تایید میکنم عکسارم میزارم

 خببببببب حالا فرصت پیدا کردم اومدم تعریف کنم

خب ما یه هفته شمال بودیم کلی خوش گذشت دریا رفتیم جنگل رفتیم خرید رفتیم

یکی از چیزای جدیدی که این هفته اتفاق افتاد خاله ای شدن شدید هیلدا بود یعنی بغل هیج کس حتی سمیه هم نمیرفت جز برای شیر خوردن . مگر اینکه یه جوری سرشو گرم میکردیم

قبلا نوشتم که هیلدا گفته بودم اله ولی اونو فقط یکی دوبار بیشتر نگفت و تواین هفته یاد گرفت بهم بگه اده اونم تند تند و پشت سره هم اونم با اون صدای جیگلش خیلی با نمک و بامزه بود

البته یه وقتایی به دایی حمیدم میگفت اده (اده اده اده ) قرببببببببببببببونت برم قلبقلب

هرجا میرفتم دنبالم میومد از خواب بیدار میشد دستاشو باز میکرد که منو بغل کن ظرف میشستم میومد پایین پام اولش هی میگفت بغلم کن منم بغلش نمیکردم گریه میکرد

یه بار خوابیده بودم با اینکه خوابیده بود پیشم نشسته بود اصلا پیشه بقیه نمیرفت حالا یه پست اختصاصی خاله ای شدن داریم که عکساش توی گوشیه مامان سمیه هستو بعدا میزارم

فوق العاده هم قرطی هستن هیلدا خانوم ما و توی ماشین که همیشه باید اهنگ شاد با صدای بلند پخش بشه هر جا هم که اهنک باشه در حال نانای کردنه حتی خواب هم باشه اگه خوابش سبک باشه یهو پا میشه و نانای میکنه

خلاصه من عاااااااااااااااااااااااااااشقتم

دیگه چیزایی که این چند روز فهمیدم خیلی دوست داره از پله بره بالا

عاشق بجه هاس و هرجا نی نی میدید میرفت پیشش و میخواست باهاش دوست بشه زود

شب هایی که شمال بودیم مامان سمیه میخواست هیلدا رو بخوابونه چراغو خاموش میکرد و به منو دایی حمید میگفت ساکت باشین تا هیلدا بخوابه وقتی خوابید چراغو روشن کنین و هر کاری خواستین بکنین و ماهم که اصلا خوابمون نمیومد وقتی مامان سمیه برای هیلدا لالایی میخوند زودتر از هیلدا خوابمون میبرد . خلاصه میخوام سمیه رو استخدام کنیم شبا برامون لالایی بگه ما بخوابیم نیشخند

یه بازی تو گوشیم دارم یه عروسکه که مثل یه حیوون خونگی میمونه هرروز بهش غذا میدی حموم میبریش بازی میکنه و میخوابه هروقتم که سیر باشه بهش غذا بدی میگه نه (خیلی غلیظ) هیلدا عاشق این نی نیه شده و بهش میگیم هیلدا نی نی چی میگه هیلدا میگه نه

خیلی چایی دوست داری . اهل شیرینی جات نیستی وقتی جیزای شیرین میخوری قیافتو یه جوره بامزه میکنی ولی چیزای ترش رو دوست داری(که به بابا محید رفتی )

لوازم ارایشو تقریبا میشناسی مداد رو به چشمت میزنی رژ رو به لبت و براش رژ گونه رو روی صورتت میکشی .از هر فرصتی برای برداشتن کیف لوازم ارایشم استفاده میکردی ولی من نمیزاشتم

عاشق حیوونا هستی و اصلا نمیترسی . دم ساحل یه سگ بزرگ دیدیم که اگه ولت میکردیم فکر کنم میرفتی پیشش

توی جنگل اسب دیدی و هی بهش اشاره میکردی و میخواستی بری نزدیکش

توووووی خونه که هیجی دنبال مورجه هااااااااااا میکردی و باهاشون بای بای میکردی و خیلی یواشکی با دستت میگرفتیشونو میکشتیشون یه بارم مورچه رو گذاشتی توی دهنت و انگشتم کردم تو دهنت سریع در اومد یه بارم خوابیده بودی روی فرش و دهنتو گذاشته بودی رو زمین که مورچه رو بخوری که مامان سمیه رسید

فعلا تا همین جا یادم اومد هرچی یادم اومد میام اضافه میکنم

عکسا در ادامه مطلب (اگه عکسای جدیدو از سمیه بگیرم اضافه میکنم )

 

 

هیلدا و دریا

اولین روز که رسیدیم اولین باری که دریا رو دیدی

یه روزه دیگه و دوباره دریا و این بار بازی با ماسه ها

هیلدای تازه از خواب بیدار شده خواباااالو در حال بازی

خداروشکر اصلا از دریا نمیترسیدی

هیلدا و نانای در ساحل

ماسه بازی

اینجا داری بابا و دایی حمیدو توی دریا میبینی ذوق کردی براشون

جنگل

هیلدا و گلهای بهاری

هیلدا بالا رو نگاه کن

هیلدا در مرکز خرید

باز این دختر رفته لباس بخره

قرررربونت بررررررم عزیزم

사 랑 해 요!!!!!!!

عاشقتم

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

سارا (مامان درسا)
14 اردیبهشت 92 9:44
ای جون دلم ایشالا همیشه به سفر و خوشی سلامتی
پنج شنبه حاتون خیلی خیلی خالی بود
ایشالا به زودی خونه ما دور هم جمع میشم
دوستون دارم
ببوس این عروسک نازمو


مرسی خاله جون
دوستان به جای هیلدا و سمیه ههه
شمام عشق منو ببوس
رها
14 اردیبهشت 92 14:01
سلام
اميدوارم امتحانات خوب خوب بدي
معلومه حسابي به هيلدا جون خوش گذشته
هميشه به شادي و ماموريت هاي اينجوري



سلام
مرسی ایشاااالا
ممنون خاله جون
خاله نرگس
14 اردیبهشت 92 16:10
عزززززززززیززززززززززززززم. عشقم. دریا خوب بود. دوستش داشتی.
ماسه بازی کردی. چه کیفی داره.
کلا این کنجکاوها از هیچی نمی ترسن.
عاشق اون لبخند خوشگلتم عزیزم.
آخه تو خودت گل هستی اونهم بهاری بهاری.
خب چیکار کنه خاله جون دخملی ها باید برن خرید دیگه.
وای وای اون مانکن خوشگله کیه پشت ویترین
یه عالمه بوووووووووووووووس فراوووووووووون برای عشقم خاله جونی و مامان جون سمیه



اره خاله نرگس خیلی خیلی دوست داشتم
خاله جووون منم عااااشختم میدونی ؟؟؟؟
اره میخوام بزرگ بشم همش با خالم برم پاساژ گردی ددر
نرگس جووووووووونم یه عالمه عشق نازه منو ببوس
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
16 اردیبهشت 92 15:40
ایشالا همیشه به سفر و خوش گذرونی.
همه عککسات خوشگل بود خاله جون.از شن بازی و مانکن شدنت و نانای کردنت و ...........
دیگه روشا بیدار شد برم تا بعد



مرسی خاله جوووونم چشماتون قشنگ میبینه
ای جانننننم عشق خوابالومو ببووووس
آیلار
19 اردیبهشت 92 10:34
الهییییییییییییییییی خاله خیلی دلم براتون تنگ شده بود
وای کلی ذوق کردم دوباره دیدمت
خدا رو شکر که اینقدر شمال بهتون خوش گذشته
خیلی دوستون دارم هم خوشمل خاله رو هم خاله مهربونشو که اینقدر قشنگ برامون از گل دخترمون می نویسه


سلام وای اسمتونو عوض کردین نشناختم
ماهم دلمون براتون تنگ شده بود
مرسی عزیزم
عمه واریسا کوشمولو
27 اردیبهشت 92 12:02
بامزه ای ........بااااااااااامزه خوردنی


مرسی عزیزم لطف داری