زندگی من 3 ساله شد
پرنسس من 3 سالگیت مبارک زندگی من
3سال پیش همچین شبی اخرای ترم 3 دانشگاه بودم و درگیر امتحانات میخواستم
تا ساعت 8 شب خونه دوستم باهم درس میخوندیم و وقتی اومدم خونه مامان ابگوشت درست کرده بود
برای سمیه هم کاچی
فرداش 6 صبح بیدار شدیم و به سمت خونه سمیه اینا و ازونجام به سمت بیمارستان لاله
شاید اون موقع هم باورم نمیشد تو خونمون یه بچه کوچیک داشته باشیم
ولی حال1 داریم
با حرفاش با اداهاش با لوس بازیاش با شیطونیا همه اعضای خانوادرو شادو خندون و خوشحال میکنه
انشالا که همیشه همینجور باشه
هنوز باورم نمیشه که 3 ساله با مایی وزندگی ما شدی
عاشق هاسی گفتنتم من که دوست نداشتم بهم بگی خاله الان عاشق خاله گفتنتم
عاشق خندیدنتم عاشق دیوونه بازیاتم عاشق رقصیدنتم عاشتم کلا عاشقتم
وقتی امروز تو اومدم تو پاساژ نزدیک خونمون و تو از دور داد میزذی خااااااااله وای که چه حس خوبی بود
اولاش خاله نبودم بهم میگفتی اده رفته بودیم شمال اولین بار بهم میگفتی اده عاشق اده گفتنت بودم
لبحند زیبای خدا 3 ساله شدنت مبارک