عشق خالش
سلاااام بعد مدت ها
این روزا خیلی تو حس و حال وبلاگ نویسی نیستم فقط از اومدن و رفتن های هیلدا بیرون رفتن های با هیلدا کلی لذت میبرم
عاشق همه کارتم
عاشق روابط اجتماعی بالاتم من که هرجایی میری وقتی برمیگردی بدون اینکه کسی بهت بگه بای بای میکنی و برا همه بوس میفرستی
حتی برای اقای مهربون توی لابی خونمون که خیلی دوست داره دو دستی بوس میفرستی
هرجامیری همه دوست دارن
دنبال نی نی های بزرگتر از خودت میکنی و اونا از دستت فرار میکنن
عاشقتم که انقدر اهل ددری و باتو میشه ساعت ها توی پاساژا گشت و تو صدات در نمیاد خداروشکر
به هرکی میگیم باور نمیکنه با تو دوبار تا حالا صبح تا عصر رفتیم بازار بزرگ که ما که بزرگیم میمیریم از
خستگی و تو همچنان خانومی
عاااااشقتم که جدیدا نه یاد گرفتی و میگیم هیلدا اینو میخوری خیلی با احساس میگی نه فربووونت برم
همیشه دوربین جلو گوشیمو فعال میکردم و باهم عکسای دوتایی عشقولانه میگرفتیم حالا دیگه خودت
گوشی رو همون مدلی میگیری جلوت و میگی عس
دو هفته پیش دوباره رفتیم ارایشگاه ( نه که خیلی مو داره عشق ) رفتیم موهاتو مرتب کنیم و بازم
خیلی خانوم بودی فقط این پارچه ای که روت انداخت خیلی بزرگ اولش یه خورده ترسیدی ولی اصلا
گریه نکردی
ماه پیش رفتیم بازار بزرگ تا ایستگاه امام خمینی نشسته بودین با مامان سمیه و مامان زری ولی از امام خمینی تا 15 خرداد با اینکه 1 ایستگاه بیشتر نیست انقدر که شلوغ زدی زیر گریه اما تا اومدی گریه کنی رسیدیم و فرصت نکردی گریه کنی ( یکی نیست بگه مجبورین با بچه خخخ)انقدر قیافت بامزه شده بود وقتی پیاده شدیم از مترو (عکسش تو ادامه مطلب هست )
عاشق شکایت کردنات و توضیح دادناتم من وقتی یه کسی یه کاری میکنه که تو دوست نداری میای
پیش بقیه و شکایتشونو میکنی و هی دستاتو تکون میدی خیلی جیگر میشی.
عاشق نانایی حسااااااااااااااااااابی میدونی کامپیوتر تو اتاق دایی مخصوص نانایه وتا میرسی هی میگی
نانای نانای و با دستات قر میدی.
تو ماشینم که دیگه حسابی یعنی فاصله چند ثانیه ای بین اهنگارو تحمل نمیکنی و داد میزنی نانای.
توی خاطرات اینو ننوشتیم ولی اینجا مینویسم برای اینده تاریخش تو ذهنم بمونه 19 اردی بهشت که
تولدم بود خانوادگی دوباره رفتیم کاشان که عروسی سارا جونم دختر عمم بود این دومین سفر هیلدام
به کاشان بود.
کافیه یکی در فریزر رو باز کنه یه جوری از زیر دستو پاش خودتو میرسونی به کشوی بستنی ها و بستنی بر میداری
تمام حیوونا اسبن برات حتی چند روز پیش جلوی یه پرنده فروشی پرنده ها رو میدی بهت میگفتن هیلدا اینا چین ؟ میگفتی اس میگم. هیلدا چی میگن؟ میگی هاپ هاپ. یعنی من عاشقتم.
مامان زری یه وقتایی صدات میکرد جوجه ازون وقت جوجه رو هم یاد گرفتی نوک زبونی ج رو میگی خیلی با مزه میشه .
عکسای عشقم که خیلی هم زیاد نیست چون بیشتر عکسا پیش مامان سمیه هست وازون جایی که
خواهرم خیلی اکتیو شده دیگه عکسا پیشه خودش میمونه و خودش اون عکسارو تو یه پست میذاره
این پست عکسای خاله یاسی هستش
عشقم از روزی که شروع به نوشتن وبلاگت کردم این 300 مین پستی که برات مینویسم عزیزم
ایشالا همیشه بتونم برات بنویسم ولی دوست ندارم تا خودت بزرگ و عاقل بشی بخونیش
نمیدونم دوست داری وبلاگتو یا نه اما من خیلی دوسش دارم درسته یه وقتایی تنبلی میکنم برای سر
زدن بهش ولی خیلی دوسش دارم شاید بارها برای خودم وبلاگ درست کردم اما دستم به نوشتنش
نرفته و اصلا اسم وبلاگامو رمزاشو یادم رفته اما اینجا یه چیز دیگس
هیلدا جونم تا الان:
1 سال 5 ماه 26 روز
چند ماه : 17 ماه
چند هفته : 77 هفته
چند روز : 544 روز
چند ساعت : 13,079 ساعت
تا تولد 2 سالگی پرنسس کوچولوم :178 روز باقی مونده
انشاالله
عکسا در ادامه مطلب :
این عکستو با مامان سمیه خیلی دوست داشتم داری گل میزاری رو سر مامان
عاشق این مدل ذوق کردنتم
هیلدا و دستمال سر
(مامان سمیه از دستمال سر خیلی بدش میاد از بلوز دامنم بدش میاد برای همین
دوست نداره بخره برات
اینم دستمال سر نیست منچه که من ابتکار به خرج دادم و دستمال سرش کردم
خیلی جیگر شدی
صعود موفقیت امیز
حالا دست به افتخار خودم
هههه هیلدای ترسیده از شلوغی و ازدحام مترو
ارایشگاه
مثلا نقاشی با خاله یاسی
این عروسکمو خیلی دوزش (همون دوسش ) دارم
بعد هیلدا یه بار بقلش کرد پایش شکسته و دیگه نمیزارم دست بزنه
یه روز خیلی دلش میخواس بغلش کنه منم گذاشتمش رو پاتختیم وگفتم همین جا باهاش بازی کن
بعد خیلی عشقولانه با عروسکم برخورد کرد
اخه هیلدا عشق منههههههههههههههههه
قررررررررررررررررررربون طرز نگاهت برم
عشقولانه با عروسک
برای مامان سمیه ارزوی موفقیت داریم ( حالا اصل جریانو خودش میاد میگه )
اونی هیم نه سه یو اجا اجا فایتینگ سارانگ هه یو چینجا