هیلداهیلدا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
همدم و هومنهمدم و هومن، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

هیلدا پرنسس کوچولوی ما

هيلدا گلي

1391/5/8 16:39
904 بازدید
اشتراک گذاری

اه هرچي نوشتم پريد .کلافه

اشكال نداره از اول مينويسمخمیازه

در پي اعتراضات دايي حميد كه چرا هيچي تو وبلاگ هيلدا نمينويسي امروز اومدم از هيلدا عكساي جديد بگيرم .قلب

مامان سميه هم به بالاخره بعد 7 ماه داره خاطرات زايمان مينويسهتشویق البته نوشته تويه دفتر حالا بايد تايپش كنه كه چون كيبرد فارسي نداريم يه خورده طول ميكشهچشمک به منم نميده كه سريع تايپ كنمنگران و ميگه ميخوام خودم همشو بنويسم متفکر.خب اينم يه جورشه ديگهنیشخند

امروز هيلدا جونم 27 هفته و 194 روز داره 

سرعت سينه خيز رفتنو دور زدنت خيلي زياد شده . سوپ ميخوره .خيلي به اسباب بازياش علاقه نداره و جعبه و مقوا مثل جعبه ي بيسكوييت رو خيلي دوست ميداري .موقع خوابيدن كه كلن يه فازه ديگس خيلي شيطوني ميكني يه مدلاي عجيب غزيبي شير ميخوري  دمر ميشي شير ميخوري كلن خيلي بامزهماچ

عشق ددري قلب

عكساي پرنسس كوچولومون در ادامه مطلب:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اينم عكس شيطونياي چند روز پيش

 

 

 

 

عاشقتم قلب

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

خاله جون
8 مرداد 91 16:40
منمممم همینطور...


مرسی خاله جون منم همین طور
مامان ساینا
8 مرداد 91 20:48
قربونت برم عزیزم. قربون اون پاهای تپلیت من بشم. فدایی شیطنتات گلی خانوم.
یاسمن جون می تونید از پیازم استفاده کنید. منعی نداره.
یه عالمه بووووووووووس برای هیلدای خوشگلم. من تو رو ببینم می خورم


مرسی خاله جووووون .مرسی از راهنماییت .خاله اگه بخوریم تموم میشم اونوقت خاله یاسی چی بخوره؟ههههههههه
سارا (مامان درسا)
8 مرداد 91 22:09
سلام عزیزم
ممنون که به وبلاگ دخملی سر زدید.
ما هم خوشحال میشیم با شما و هیلدا جونی و مامان هیلدا جون آشنا بشیم عزیزم
شما هم با افتخار لینک شدین


سلام مامان سارا مرسی که اومدی عزیزم .
مامان یاس
10 مرداد 91 0:23
عزززیزم چه نانازه دخمل شیطون ما. یاسی هم با فرنی شروع کرده اما هنوز سوپ بهش ندادم. چقدر آدم ذوق میکنه وقتی با اشتها غذا میخورن. بوس واسه هیلدا جونم


مرسی خاله .زود زود یاسی جون هم سوپ میخوره سوپ که چیزی نیست تا چند وقت دیگه همه جیززز میخورن . ولی هیلدا اصلا با اشتها نمیخوره
نفس مامان آویسا
10 مرداد 91 8:58
آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ که آخرش این چشمات منو میکشه


وای خاله بوس بوس بوس مرسییییییی
مامان ساینا
11 مرداد 91 14:08
می بینم که من و سمیه جون هر دو تو نوشتن خاطره زایمان خیلییییی سریعیم. البته من فعالترم. چون هنوز که هنوزه به تایپشم فکر نمی کنم
نا امید نشین با اشتها نمی خوره. هوا گرمه آخه. کم کم به عزیزم غذا بدین. معمولا بچه ها طعم مرغ و کره و سیب زمینی رو بیشتر دوست دارن. یه عالمه بوووووووووووووووووووووووووووس


ههه من عاشق جفتتونم خاله حالا وقت هست مینوسین .
ایشالا غذا خوردنشونم درست میشه .نیست ماه رمضون مراعات میکنن
مامان ترنم کوچولو
11 مرداد 91 22:49
قزززززززززززبونت برم کش موهاشو خدااااااااااااا


زهرا
12 مرداد 91 18:35
وای چه تخت خوچلی چه نینی بامزه ای بخورمت وای نه روزه ام بعد از افطار میام میخورمت راستی پیش ما بیاین خوسحال میشیم


مرسی عزیزم .
مینا مامی لیانا
13 مرداد 91 19:43
ووی ووی چه پرنسس خوردنی
چه تخت خوشگلی
چه خاله مهربونی
راستی لیانای منم همینطور کلی شیطون شده و بازیگوشی میکنه تو شیر خوردن


مرسی خاله جون .لیانای خوشگلو ببوس .هیلدام خیییلی شیطون شده