شهریور
سلام عشقم
درسته این روزا دیر به دیر میام برات مینویسم اخه دیگه بزرگ شدی و چیزای زیادی برا نوشتن ندارم
بیشتر روزا سرگرم بازی و شیطونی میگذره و حرف زدنت که الان کامل کامل حرف میزنی
عاشق ماشین و موتورو تفنگی روزایی که میام مهد دنبالت همش میگی خاله امروز دختر خوبی بودم
جایزه چی میگیری برام بعد من میگم بستنی بیسکوییت کیک میگی نه اینا که جایزه نیس میگم خب جایزه چیه
میگی فک کن جایزه چیه بعد هی تکرار میکنی فک کن فک کن بعد خودت میگی ماشین برام بخر یا شوکاکالوله ای
(کرم کاکائو های تیوپی) که تو عاشقشونی و از نظرت بهترین جایزس
وقتی باهم میریم حموم خیلی شیطونی میکنی و خیلی عصبانیم میکنی یعنی همش میخوای دوش دست خودت باشه یا شامپو دست خودت باشه و نمیزاری کاراتو بکنم ولی انقدر توی حموم با نمک و خوشگل میشی و اداهات و اب بازی هات با نمکه کلی بفلت میکنم و بوست میکنم
عاشق عطر زدنی همش عطرای رو میزمو برمیداری و میگی هاسی امروز پیس پیس نزدم
هر وقت لاک جدید میزنم زود میگی برا منم ازینا بزن و سریع میدوویی سر کشو و لاک میاری و گاهی خودت دوست داری بزنی و همه دستاتو لاکی میکنی منم عصبانی وحساس رو لاکام همرو جمع کردم تو یه سبد گذاشتم بالای کتابخونه
اینبار که کاشان بودم از یه نمایشگاه کتاب برات یه عالمه کتاب خریدم و گفتم کم کم به عنوان جایزه بهت میدم
و گزاشتمش تو همون سبدی که لاکا هست بالای کتابخونه و تو فکر میکنی اون تو پره جایزس همش میگی ازونجا جایزه بده
توحیاط که میریم همه بچها میدوون میان پیشت و دستت و میگیرن یا بغلت میکنن باهات بازی میکنن تابت میدن توپ بازی میکنن یا دسته جمعی خوراکی میخرن رو چمنا میشنن میخورن توام همش پیش بچهایی و به زور میاریمت بالا
خونتونو دوباره عوض کردین دو هفته پیش و از مجتمع ما رفتین البته هنوز نزدیک همیم
این خونه خیلی خوب نیومد براتون و مامان سمیه همش مریض بود و یکی از علتای زود گذاشتن شما تو مهد مریضی مامان سمیه و تغییر روحیش بود که الان خداروشکر خیلی خیلی بهتره
هنوز بیشترین کسی که حوصله شما رو داره مامان جونه از صبح تا شبم پیشش باشی همش باهات بازی میکنه و میخنده و اصلن دعوا و عصبانی شدن تو کارش نیس برای غذا خوردنت و بازی گوشیات وقت غذا خوردن کلی حوصله داره
عاشق اینی که برات از یوتوب کارتونای موزیکال بزارم
از وقتی رفتی مهد کلی شعر یاد گرفتی و همش میخونی کلی بازی یاد گرفتی و من احساس میکنم این جور بازی کردن با خودت برای بچهای 3 سال به بالا باشه یعنی من بیشتر تو بچهای 3-4 سال این مدل بازی کردنارو دیدم ولی شما از الان خودت اینجوری بازی میکنی روسری سرت میکنی کیف برمیداری میگی من میرم مغازه تو اینجا بشین برم برات اینو بخرم اونو بخرم یا وقتایی که با عروسکات حرف میزنی حرفای مامان سمیه یا من یا خاله نازنین مربی مهدتو به عروسکا میگی .
رنگارو بهت یاد دادم و کم و بیش بلدی البته نه کامل هنوز
عاشق رقصیدنی
عاشق دست بند و ساعتو گوشواره و همش میگی گوشمو سوراخ کردم برام ازینا بخر
یا بزرگ شدم ازینا برام بخر.
وقتایی که از مهد برمیگردیم خیلی سخته تو هوای گرم توام خسته همش میخوای بغل باشی منم هی به بهانه های مختلف و جایزه اینا بغلت نمیکنم
جدیدا از مهد یاد گرفتی یکی که دعوات میکنه بهش میگی باهات دوست نیستم ( اصلن نمیدونی قهر یعنی چی) یه وقتایی دوستات تو حیاط بهت میگن هیلدا با من قهری تو اصن نمیدونی یعنی چی و فقط بهشون میگی باهات دوست نیستم خیلی بانمک اخم میکنی و بهشون میگی
هنوز عاشق خالی کردن کشو ها و کتابخونه منی اخه کی بیخیالشون میشی
خیلی کم ازت عکس میگیرم بیشتر فیلمه برا همین الانم عکس ندارم که بزارم ولی سر فرصت حتما ازت عکس میگیرم
تا همین جا یادم میاد هر چی جدید یادم اومد میره پست بعدی
ببخشید دوستای وبلاگی عزیزم سر فرصت کامنتای قبلی و جواب میدم و حتما میام وبلاگتون دلم برا همه تنگ شده